آریااروپاقهرمانان

افسانه آریون

Visits: 229

مقدمه : در فرهنگ و اسطوره های یونانی اشارات زیادی به نام های برگرفته از نام آریا شده است که نشان دهنده ارتباط تنگانتگ یونانیان و دیگر آریایی ها دارد. هرودوت از نامه نگاری های خشایارشاشاه و مردم آرگوس که خویشاوندان پارسی ها بوده اند پرذده برمیدارد. داستان افسانه آریون یکی از شواهد تاریخی هویت آریایی یونان است که هرودوت آنرا نقل کرده است .  

پریاندر (priander) پسر سیپ سلوس (cypselus) پادشاه قهار کورنت (Corinth)بود . میگویند در زمان وی چیز عجیبی اتفاق افتاد . مردم کورنت و لسبوس ها (lesbians)  در شرح این قضیه توافق دارند و روایت میکنند که آریون (arion)اهل متیمنا را که در ساز زردن سرآمد مردم زمان خود بود و تاجایی که ما میدانیم اولین کسی بوده که اسباب ساز ساخته و نام خود برآن گذاشته است که در کورنت بنوازد , بر پشت ماهی سوار کرده(دلفین) به تناروم (taenarum)بردند.

آریون چند سال در دربار پریاندر بسر برد تا اینکه وقتی بفراست افتاد که بسمت دیگر دریایی مدیترانه به ایتالیا و سیسیل سفر کند و عزم داشت بعد از گرد آوردن ثروتی سرشار در آن دیار ,از دریا گذشته به کورنت برگردد . پس کشتی کرایه کرد که کارگران آن اهل کورنت بودند و چنین میپنداشت که هیچ کس بیشتر از آنها قابل اعتماد نیست. سپس از تنارم حرکت کرد ولی ناوبانها همینکه بوسط دریا رسیدند توطئه ای ترتیب دادند و تا او را بدریا اندازند و اموالش را تصرف کننند. آریون که از قصد آنها آگاه شده بود پیش شان بزانو افتاد و تضرع کرد که از جانش در گذرند و فقط به گرفتن پولش اکتفا کنند. ولی ایشان نپذیرفتند و به او گفتند که اگر مایل باشد در خشکی قبری داشته باشد , خود را همانجا بکشد والا بدون معطلی خود را بدریا بیندازد. آریون از آنها تقاضا کرد شق ثانی  چنانکه میل خود ایشان بود  , بشود و اجازه دهند که او با تمام لباس خود بر عرشه کشتی رود و از آنجا قدری بنوازد و آوازی بخواند و قول داد همینکه آوازش تمام شد خود را بدریا بیندازد و خود را تلف بکند . ناو بانان که از خبر شنیدن ساز بهترین نوازنده دنیا خوشحال شده بودند موافقت نمودند و از اطراف کشتی بوسط آن گرد آمدند. آریون هم لباس کامل حرفه خود را پوشید  و سازش را بدست گرفت و بر عرشه بایستاد و آواز آرفین را شروع به خواندن کرد و چون کارش تمام شد  , در همان حال جذبه که داشت خود را از سر به دریا انداخت. ناوبانان به کورنت برگشتند ولی میگویند اریون را ما هی ها (دولفین ) بر پشت گرفتند و به تنارم بردند. وی به ساحل رفت و با همان لباس نوازندگی به کورنت رفت و شرح ماجرا را باز گفت  , ولی پریاندر آن حکایت را باور نکرد و آریون ر به زندان انداخت که تا مبادا از کورنت برود و در عین حال نیز منتظر بازگشت ناوبانان شد بمحض ورود , ایشان را احضار و بازجویی کرد که ایا از آریون خبری دارند . در جواب به او گفتند که او زنده و سلامت در ایتالیاست و ایشان اورا در تارانت پیاده کردند و حالش خوب بود . در همان حین آریون را درست در وضعی که از کشتی بدریا افتاده بود پیش آنها آوردند . ناوبانان که مبهوت مانده بودند و دروغ آنها اشکار شده بود دیگر نمیتوانستند گناه خود را انکار کنند . اینست شرحی که اهل کورنت و لسبوس ها میدهند  و هنوز تا به امروز در تناروم هدیه ای از آریون  در معبد شهر هست که مجسمه ای کوچک برنزی مردی که  سوار بر ماهی است .

تلخیص و تنظیم جیمز آلن استوارت اونز

ترجمه به انگلیسی جرج راولینسن

مترجم غ. وحید مازندرانی

One thought on “افسانه آریون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *