افسانه آریون
Views: 244
مقدمه : در فرهنگ و اسطوره های یونانی اشارات زیادی به نام های برگرفته از نام آریا شده است که نشان دهنده ارتباط تنگانتگ یونانیان و دیگر آریایی ها دارد. هرودوت از نامه نگاری های خشایارشاشاه و مردم آرگوس که خویشاوندان پارسی ها بوده اند پرذده برمیدارد. داستان افسانه آریون یکی از شواهد تاریخی هویت آریایی یونان است که هرودوت آنرا نقل کرده است .
پریاندر (priander) پسر سیپ سلوس (cypselus) پادشاه قهار کورنت (Corinth)بود . میگویند در زمان وی چیز عجیبی اتفاق افتاد . مردم کورنت و لسبوس ها (lesbians) در شرح این قضیه توافق دارند و روایت میکنند که آریون (arion)اهل متیمنا را که در ساز زردن سرآمد مردم زمان خود بود و تاجایی که ما میدانیم اولین کسی بوده که اسباب ساز ساخته و نام خود برآن گذاشته است که در کورنت بنوازد , بر پشت ماهی سوار کرده(دلفین) به تناروم (taenarum)بردند.
آریون چند سال در دربار پریاندر بسر برد تا اینکه وقتی بفراست افتاد که بسمت دیگر دریایی مدیترانه به ایتالیا و سیسیل سفر کند و عزم داشت بعد از گرد آوردن ثروتی سرشار در آن دیار ,از دریا گذشته به کورنت برگردد . پس کشتی کرایه کرد که کارگران آن اهل کورنت بودند و چنین میپنداشت که هیچ کس بیشتر از آنها قابل اعتماد نیست. سپس از تنارم حرکت کرد ولی ناوبانها همینکه بوسط دریا رسیدند توطئه ای ترتیب دادند و تا او را بدریا اندازند و اموالش را تصرف کننند. آریون که از قصد آنها آگاه شده بود پیش شان بزانو افتاد و تضرع کرد که از جانش در گذرند و فقط به گرفتن پولش اکتفا کنند. ولی ایشان نپذیرفتند و به او گفتند که اگر مایل باشد در خشکی قبری داشته باشد , خود را همانجا بکشد والا بدون معطلی خود را بدریا بیندازد. آریون از آنها تقاضا کرد شق ثانی چنانکه میل خود ایشان بود , بشود و اجازه دهند که او با تمام لباس خود بر عرشه کشتی رود و از آنجا قدری بنوازد و آوازی بخواند و قول داد همینکه آوازش تمام شد خود را بدریا بیندازد و خود را تلف بکند . ناو بانان که از خبر شنیدن ساز بهترین نوازنده دنیا خوشحال شده بودند موافقت نمودند و از اطراف کشتی بوسط آن گرد آمدند. آریون هم لباس کامل حرفه خود را پوشید و سازش را بدست گرفت و بر عرشه بایستاد و آواز آرفین را شروع به خواندن کرد و چون کارش تمام شد , در همان حال جذبه که داشت خود را از سر به دریا انداخت. ناوبانان به کورنت برگشتند ولی میگویند اریون را ما هی ها (دولفین ) بر پشت گرفتند و به تنارم بردند. وی به ساحل رفت و با همان لباس نوازندگی به کورنت رفت و شرح ماجرا را باز گفت , ولی پریاندر آن حکایت را باور نکرد و آریون ر به زندان انداخت که تا مبادا از کورنت برود و در عین حال نیز منتظر بازگشت ناوبانان شد بمحض ورود , ایشان را احضار و بازجویی کرد که ایا از آریون خبری دارند . در جواب به او گفتند که او زنده و سلامت در ایتالیاست و ایشان اورا در تارانت پیاده کردند و حالش خوب بود . در همان حین آریون را درست در وضعی که از کشتی بدریا افتاده بود پیش آنها آوردند . ناوبانان که مبهوت مانده بودند و دروغ آنها اشکار شده بود دیگر نمیتوانستند گناه خود را انکار کنند . اینست شرحی که اهل کورنت و لسبوس ها میدهند و هنوز تا به امروز در تناروم هدیه ای از آریون در معبد شهر هست که مجسمه ای کوچک برنزی مردی که سوار بر ماهی است .
تلخیص و تنظیم جیمز آلن استوارت اونز
ترجمه به انگلیسی جرج راولینسن
مترجم غ. وحید مازندرانی
ممنون