نام کوروش و هخامنشیان در شاهنامه
Views: 76
داستان کوروش و هخامنشیان در شاهنامه یکی از بخش های جذاب این کتاب ارزشمند و تاریخی ایران و البته جهان است. البتا نه خود داستان هخامنشیان و زندگانی کوروش در شاهنامه بلکه منازعات مدرن سیاسی، کشاکش دشمنان و ایران و سرسپردگان ایران که گروهی با انگار اشاره شاهنامه به هخامنشیان و کوروش سعی در انکار تاریخ پرشکوه هخامنشیان که بزرگترین و انسانی ترین حکومت دوران ها بوده است میکنند. از سوی دیگر دوستان و سربازان فرهنگی ایران سعی در پیدا کردن شخصیت و منش کوروش بزرگ شاهنشاه ایران با شخصیت های شاهنامه هستند. دشمنان ایران چه میگویند ؟ دشمنان ایران یا دوستان ساده دل ایران که متاسفانه دل در گروی برهوت چپ دارند میگویند اگر کوروش وجود داشته پس چرا نام او در تاریخ ایران نیامده ؟ چرا نام کوروش در شاهنامه مهمترین اثر تاریخی ایران باستان نیست ؟ و چرا در اوستا و شاهنامه کسی نامی از کوروش بزرگ نیاورده و مهمترین مطالب و تاریخ کوروش در منابع یهودی آمده است ؟ این یعنی کوروش و هخامنشیان توطئه یهودیان بر علیه اسلام ناب هستند و یهودیان برای ایجاد انشقاق در جامعه ایران اسلامی تخت جمشید و تاریخ هخامنشی را پدید آورده اند و روح مردم ایران از هخامنشیان و کوروش هم خبری نداشته است. از سوی دیگر دوستان ایران که هنوز آلوده به انحراف چپ نشده اند می کردند و میگویند این شخصیت که در شاهنامه است در اصل کوروش با نامی دیگر است. زندگانی این شخص مانند کوروش بوده و در اصل نام دیگر کوروش لست. مثلا در اینجا در مورد کیخسرو شاه یزدان پرست و جوانمرد کیانی اشاره میکنند. ایران دوستان، دانشمندان و شاهنامه پژوهان بسیاری سعی کرده اند ثابت کنند کوروش همان کیخسرو است . اینجا این نوشته در مورد این است که ایا کیخسرو در شاهنامه همان کوروش است و ایا داستان هخامنشیان در شاهنامه آمده است یانه . اول اینکه در شاهنامه بصورت مستقیم به شاهان هخامنشی اشاره شده است. بهمن پسر اسفندیار، همای ، داراب یا دارای داریان و دارا. داریوش بزرگ و شاهنشاه داریوش سوم در آخرین سطر دوره پهلوانی و اوایل دوران تاریخی شاهنامه آمده اند و اسکندر به عنوان پسر داریوش سوم نیز یک هخامنشی آمده اما از این جهت که هدف از گردآوری شاهنامه نوشتن تاریخ ساسانیان بوده تمام تاریخ ایران از روز پادشاهی کیومرث تا پایان اشکانیان در یک سو و پادشاهی ساسانیان در سوی دیگر فرار دارو یعنی تمام خاندانها برابر تنها یک خاندان ساسانی است. شاهنامه سه بخش اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی دارد که بخش تاریخی اند مربوط به دوران اشکانی و ساسانی است هرچند به شاهنشاه داریوش نیز اشاره شده است.
اینجا به این نکته اهریمنی اهریمنان ضد ایرانز نیز اشاره کنم که بیشتر منابع کوروش مربوط به تاریخ نگاران یونانی مانند هرودوت، گزنفون و مورخان رومی است نه منابع یهودی البته یهودیان نیز به تاریخ کوروش اشاره کرده اند. یومی که تا ۱۰۰۰ سال پیش در تاریخ ناشناخته بوده و زمانی هم که وارد تاریخ شد به عنوان غلامان شمشیر زن خلفای عباسی وارد تاریخ شدند نمیتوانند به کوروش و مورخان یونانی به او اشاره فراوانی کرده حتی یک کتاب مخصوص او به نام کوروش نامه نوشته اند خرده بگیرند. خب حالا برگردیم به این سوال که آیا نامی از کوروش در شاهنامه آمده و سوال پسین آنکه آیا کیخسرو همان کوروش است یا نه. این سوال مهم و البته عجیبی است زیرا کوروش یکی از ده فرمانروای بزرگ تاریخ است و او بنیانگذار شاهنشاهی ایران اما بصورت مستقیم نامی از او در شاهنامه نیامده است. حتی اگر او با نمامی دیگر آمده اینکه ایرانیان یکی از بزرگترین افتخارات خود را با نامی دیگر ثبت کرده باشند بسیار عجیب است. این جا اشاره کنم درست است که نام کوروش به صورت مستقیم در شاهنامه نیست اما ایرانیان با نام او آشنا بوده اند، در همین وبگاه به نام کوروش در حدیثی از پیامبر اسلام حضرت محمد ( ص) اشاره کردیم هر چند گفتیم این حدیث می تواند مانند بسیاری دیگر از احادیث ساختگی باشد اما سند آشنایی ایرانیان با نام کوروش بوده باشد. در جایی دیگر ابوریحان بیرونی دانشمند نام آوازه کشورمان به نام کوروش که ربط مهمی ام به موضوع این نوشته دارد اشاره کرو. ابوریحان بیرونی میگوید کوروش همان کیخسرو است. این گفته ابوریحان بیرونی از اولین اشارات به نزدیکی شخصیت کوروش به کیخسرو است اما چه چیزی باعث میشود که اندیشمندان بزرگ بگویند و بیندیشند کوروش همان کیخسرو است. کوروش بزرگ یکی از نیک نامان تاریخ است. او فرمانروایی خداپرست و نیکوکار بود . در شاهنامه نیکنام ترین فرمانروا کیخسرو است. در اصل این کیخسرو است که الگویی یک شاه است و او با نیکوکاری جامعه و کشور را هدایت کرده است. اگر نیک بنگریم اگر در شاهنامه نام کوروش آمده باشد باید به عنوان الگوی شاه آرمانی آمده باشد لباسی که در شاهنامه بر تن کیخسرو میبینیم. اما این اولین شباهت و دلیل این یکسانی است دلیل دیگر تبار این دو شخصیت است . هر دو از دو تبار گوناگون شاهی آریایی هستند. پدر بزرگ مادری کوروش شاه آستاگ مادی بود و پدرش یا شاه هخامنشی و پدر بزرگ کیخسرو ، کیکاووس شاه ایران و پدربزرگ مادریش افراسیاب شاه توران نواده فریدون شاه آریایی . از اینجا به بعد الگوهایی یکسانی در زندگانی این دو شخصیت دیده میشوند. پدربزرگ های مادری این شخصیت ها خواب میبینند که تعبیر آن خطر یک نوزاد است . در ادامه پدربزرگ مادری که شاه است ، آستیاگ برای کوروش و افراسیاب شاه توران برای کیخسرو متوجه میشود نوه او عامل شکست خواهد شد. پس سعی در قتل کودک خواهند شد. کودک از مرگ رهایی می یابد و در کوه نزد چوپانی بزرگ می شود. و در پایان به تبار خود و جایگاهش دست میابد و پدربزرگ مادری شکست میخورد.حالا به داستان کیخسرو و کوروش نگاهی می اندازیم. افراسیاب با ایران در جنگ است. جنگی همیشگی میان ایران و توران که دلیلش برادر کشی زمان فرزندان فریدون است . رستم جهان پهلوان ایران همراه با سیاوش شاهزاده و ولیعهد ایران به فرمان کیکاووس به جنگ توران میروند. افراسیاب خواب عجیبی می بیند او در خواب زمینی پر مار، زمینی پرگرد و آسمانی پر عقاب میبیند ، بادر سخت وزیدن میگیرد و سراپرده افراسیاب کنده می شوند و سر سپاهیانش جدا شده و تن هایشان به خاک می افتد .سواران زره پوش از هر سوی به او میتازند و او را دست بسته به نزد کاوس شاه میبرند و پسر جوانی که از ۱۴ سال بیشتر دارد و زیبا روی است با شمشیر او را دو نیم میکند. معبران میترسند تعبیر کنند اما یکی امان میخواهد و می گوید شاهزاده ایرانی تو را شکست خواهد داد. این وارد ذهن افراسیاب میشود و از همین روی که شکست را قطعی می بیند و از اختلاف شاه ایران و سیاوش باخبر میشود تلاش میکند افراسیاب را به سوی خود بکشد. به داستان جالب افراسیاب اشاره نمیکنم چون در جایی تنها باید به این داستان اشاره کنم بهر حال افراسیاب به سیاوش پناه میدهد و او را داماد خود می کند. در ادامه سیاوش توسط افراسیاب کشته میشود و به دستور افراسیاب فرنگیس مادر کیخسرو و دختر خودش را میبرند تا انقدر با چوب بزنند تا بچه بیفتد اما با پادر میانی برادر افراسیاب پیران قرار میشود صبر کنند تا بچه زاده شود و او را بکشند تا آسیبی به دختر شاه نرسد. بچه زاده شده و به کوهبانی میسپارند. در نهایت با جستوجوی پهلوان ایرانی گیو که ۷ سال طول میکشد کیخسرو و فرنگیس به ایران بازمیگردند و او شاه میشود و در جنگ افراسیاب شکست میخورد. داستان کوروش به این شکل است که در شمال دولت آریایی ماد با پادشاهی آستیاگ و در جنوب پادشاهی آریایی پارس با هدایت هخامنشیان بر پا بود . رسم است خاندانهای پادشاهی آریایی برای مشروعیت بیشتر از هم دختر بگیرن پس این چنین آستیاگ دختر به هخامنشیان داد اما شبی در خواب دید : آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب میبیند که ماندانا انقدر ادرار میکند که همدان پایتخت و کل ماد را آب میبرد. مغ ها می گویند از این دختر پسری زاده شود که تاج و تختش را بگیرد. آستیاگ میترسد و دختر به بزرگان و نجیب زادگان ماد نمیدهد. میرود ماندانا را به کمبوجیه شاه هخامنشی که سرزمینشان در پارس جنوب ماد بود میدهد. آستیاگ خیالش راحت می شود و مدتی هم که میگذرد شبی خوابی دیگر می بیند، این بار از رحم ماندانا یک شاخه انگور می روید و تمام آسیا را پوشاند. استیاگ که میبیند پسر دخترش نیامده دست بردار نیست اول دخترش را از پارس فرامیخواند و سپس به هارپاگ از مقامات میسپارد پسر یعنی کوروش را سر به نیست کنند. هارپاگ به مهرداد چوپان میسپارد کودک را بکشد و از اتفاق که نوزاد مهرداد همزمان مرده به دنیا آمده بود به اسرار زن مهرداد جایگزین کودک او میشود و مهرداد بچه خودش را نشان میدهد و میگوید آقا ماموریت انجام شد. این میگذرد و کوروش بزرگ میشود و در نهایت شاه ماد و پارس میشود. اما بنظر مهمترین شباهت این دو شخصیت، فریدون سانی و یا فریدون سیرتی این شخصیت ها است. فریدون فرمانروای واحد آریایی ها از هر شاخه و قبیله ای بود. او فرمانروای تورانیان، ایرانیان و رومی ها بود. میدانیم اروپایی ها امروزه نیز اودین( آبتین) و ثور ( تور/فریدون) را قهرمان خود میدانند . کیخسرو نیز با شکست دادن افراسیاب شاه ایران و توران شد و شاه واحد آریایی چیزی که امروزه آن را شاهنشاهی مینامیم. کوروش هم چنین بود ، او شاه پارس، ماد ،سکاییه و یونان بود شاه شهر های یونانی نشین آناتولی بود. یعنی بعد از فریدون این کیخسرو بود که بر آریایی ها از هر شاخه و قبیله ای چه ایرانی و چه تورانی فرمان می راند پیرو آنچه در شاهنامه آمده و پیرو تاریخ کوروش شاهنشاه اریاییان، چه ایرانی و چه تورانی و چه یونانی بود. اما در پایان این را باید گفت که نظر آقای فرای در این شباهت درست تر است . فرای میگوید : تولد کوروش با افسانههای دینی هندواروپایی درآمیخته است. این یعنی اگر بر فرض در دربار هخامنشیان کسی به فکرش خطور کرده که این داستان افسانه ای درباره کوروش را بسازد با هدفی از پیش تعیین شده بوده است. داستان شورش نوه دختری بر پدربزرگ شاه داستانی کهن و شناخته شده در فرهنگ آریایی ( هند و اروپایی ) بوده است . داستان کیخسرو بسیار کهن تر از دوران زندگانی کوروش است و به زمان زندگی مشترک آریایی ها در ایران ویچ و پیش از مهاجرت آریایی ها به اروپا بوده . احتمالا این شباهت به دلایل سیاسی بوده تا به آریایی های سکایی و یونانی در کل آریایی های اروپا بگویند هدف کوروش و هخامنشیان از لشکرکشی به سرزمین آنها ایجاد یک اتحادیه سیاسی/فرهنگی/اقتصادی/نظامی آریایی است. اقا این کوروش که آمده ادعای شاهنشاهی میکند اول اینکه غریبه و بیگانه نیست و دما نیت خیر و نیکی وارد. می خواهد آریایی ها در آسیا تا اروپا را گرد هم جمع کند. پیشتر هم سابقه داشته و برای همین داستان کهنم هند و اروپایی ( آریایی ) کیخسرو را اینبار در قالب کوروش و آستیاگ پرورانده اند. در کل نیت این بود تا ایسلند پیش بروند و این کار زمینه فرهنگی سیاسی مذهبی میخواست که از پیش وجود داشت. چرا این داستان یکی نیست ؟ سیاوش شاهزاده ای بود که به ناحق کشته شد و سر کشته شدنش جنگ سختی درگرفت که توران برای هفت سال دست سپاه ایران افتاد و افراسیاب فرار کرد اما کمبوجیه شاه پارس و پدر کوروش خودش شاه بود و این گونه نرود که زنش را بروهرند ببیند بچه اش را سر بنیست کردن آب هم از اب تکان نخورد گذشته از این هیچ جنگی سرخون هیچ شاهزاده ای بین پارس و ماد ثبت نشده. همیشه تاریخ بین پارس و ماد عشق و الفت و دوستی برقرار بوده ولی متاسفانه بین ایران آریایی و توران آریایی جنگ و نزاع و خشونت. پس یکی کردن داستان ایران و توران با داستان پارس و ماد درست نیست. زمان این دو همسان نیست و کیخسرو خیلی بیشتر زندگی می کرده . اول این که رگه های کمی از این داستان را شهمیری ادعا میکند که در داستان هملت و املث اسکاندیناوی می یابد و گذشته از ریشه کهن هند و اروپایی ان کیخسرو دژ بهمن را میگیرد و جای آن آتشکده آذرگشنسب را بر پا میکند. میدانیم معبد شیز یا اذر گشنسب که در استان آذربایجان غربی است حداقل ۳۰۰۰ سال است که یک آتشکده است و پیش از آن کاربرد غیر آتشکده نداشته پی میبینیم همین یک مورد داستان را از اعتبار می اندازد.
.